-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آذرماه سال 1395 07:38
شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که هیچوقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آذرماه سال 1395 07:34
ما مرد نیستیم که نیازی به زندگی ابدی داشته باشیم . ما زنیم و برای ما یک لحظه بودن با مردی که به او عشق می ورزیم ، بهشت جاودانه است . و لحظه جدایی ، جهنمی همیشگی . اینجا بر روی همین زمین است که ما زنان ابدیت را زیست می کنیم ... پی نوشت: حیف که این دنیا برای من جهنم شده با جدایی از تو!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آذرماه سال 1395 07:29
آنهایی که ما را ترک می کنند، از خودشان جنازهای باقی می گذارند به نام خاطره. جنازهای که نه میشود دفنش کرد نه فراموش. از آن پس چنان بردبارانه خاطرهها را بر شانه هامان حمل میکنیم، انگار خودمان پیش از آنها مرده بودیم. ... همین است که میگویم برای آمدنها و رفتنها مرزی بگذار. مگذار دیر بفهمی که بینِ مرگ و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذرماه سال 1395 13:09
زن ها معروفند به اینکه سخت عاشق مى شوند ؛ سخت ولى عمیق! آنقدر عمیق که آخر خودشان در آن غرق مى شوند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذرماه سال 1395 13:05
شب به شب همه غصه ها را بدرقه اشک میکنم و هر صبح دردی تازه در من زاده می شود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذرماه سال 1395 13:04
هیچ ﺑﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺑﯽ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﺪﻩ ﻣﮕﺮ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻨﻢ ... ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﺩﺭ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﻢ .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذرماه سال 1395 12:59
سرد شده ام آنقدر که دلم در هوای نبودنت یخ زده است و اشک روی گونه هایم قندیل می بندد راستی اگر گذرت بر خیال من افتاد آهسته قدم بر دار فصل احساسم این روزها زمستانی ست....
-
پارادوکس
یکشنبه 7 آذرماه سال 1395 07:41
پارادوکس یعنى؛ تمامِ روز به دوست داشتنت مشغول باشم و آخرِ شب بفهمم ندارمَت...
-
عاشق تو
یکشنبه 7 آذرماه سال 1395 07:35
و اگر مینویسم دوست دارم بدانی در خلا دنیایِ بی جاذبه از نبودنت عجیب معلقم میچرخم و میچرخم و میچرخم و در چشمهای ناباورِ یک سرگردانِ دلتنگ کسی رامی بینم شبیهِ خودم که هنوز عاشقِ کسی ست شبیهِ تو وجودی سایه وار و حضوری کمرنگ حضوری بسیار بسیار کمرنگ که نوشتن برایش منصرف میکند مرا از مرگ و نبودن
-
پیر میشویم
شنبه 29 آبانماه سال 1395 10:18
روزگار خوبى نیست نازنین در چشم به هم زدنى پیر می شویم گاهى به حرفى، کنایه اى، آهى پیر می شویم گاهى با جمله ای،اتفاقى،نگاهى و فاصله ى بین دوستى هایمان کوتاه مى شود کوتاه... پیر مى شویم با انتظارها، نیامدن ها،دیررسیدن ها دل مى بازیم ، زخم می خوریم و مى شکنیم روزگار خوبى نیست نازنین آدم ها را آدم ها پیر می کنند نه گذر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آبانماه سال 1395 10:14
نمی شود تو باشی و من روزهای نبودن عشق را چوب خط بزنم نمی شود تو باشی و من بدانم که شب ها قصه ی عشق را زیر گوش کسی دیگر می خوانی تو باشی و من معمولی ترین آدم زندگی ات باشم تو باشی اما نه برای یک عاشقانه ی آرام برای معمولی ترین رابطه ی دنیا و من همیشه از چیزهای معمولی بیزار بوده ام...
-
برعکس
شنبه 29 آبانماه سال 1395 10:11
همه چیز میتوانست بر عکس باشد! مثلا بجای جای خالیت همه جا پر بود از بودنت... به جای دلتنگی دلم پر از تو بود... همه ات را من داشتم، خودم تنهای تنها... دیگر نگرانی معنا نداشت! حسادت هم رنگ می باخت... میدانستم جایت امن است قرار نیست برای داشتنت با کسی شریک باشم! آنقدر در خودم قایمت میکردم تا یکی شویم. میشدم منی پر از...
-
...
دوشنبه 24 آبانماه سال 1395 11:28
جنگل هم که باشی درختانت را ببرند بیابان می شوی ... فکر کن زن باشی و احساساتت را بخشکانند !
-
دلم کسی را میخواهد
دوشنبه 24 آبانماه سال 1395 11:26
دلم کسی را می خواهد که یادش بوی بهار نارنج می دهد و دستانش بوی بهشت دلم کسی را می خواهد که نگاهش باغی از اطلسی است و طنین صدایش ترنّم لالاییِ شب هایِ بی کسی دلم کسی را می خواهد که جایش با هیج نقطه چینی پر نمی شود دلم کسی را می خواهد و او سال هاست که نیست....
-
دیر
دوشنبه 24 آبانماه سال 1395 11:21
ما دیر رسیدیم به هم خیلی دیر آنقدر که پاهایم برای رسیدن به تو می دود اما نمی رسد دستانم دل آشفتگی هایم را در دل شب تاب می دهد تا آرام گیرم چشمانم همیشه نگران احساس توست و طفلک دلم مدام غم دوست داشتنت را به جان می خرد نازنینم کمی از مهرت را برای من نگه دار من تمام جانم را برایت کنار گذاشته ام
-
قصدم
دوشنبه 24 آبانماه سال 1395 11:17
ﻗﺼﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﮐﻨﺎﺭﺕ... ﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ...! ﻗﺼﺪﻡ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ... ﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ...! ﻗﺼﺪﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ... ﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ...! ﻗﺼﺪﻡ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ... ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ...!
-
چندسالگی
دوشنبه 24 آبانماه سال 1395 11:14
من در آستانه ی چند سالگی ام ؟ با احتساب روزها، صد سال خسته با احتساب شب ها، هزار سال منتظر با احتساب عشق، چند سال است مرده ام...
-
کاری ترین زخم زندگی
دوشنبه 24 آبانماه سال 1395 11:12
از شعر هم دیگر کاری بر نمی آید واژه ها دستشان کوتاه شده و پاهای انتظارم درازتر از همیشه... تو رفته ای و این کاری ترین زخمی بود که از زندگی خوردم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1395 10:22
محبوب من از دوست داشتنم می ترسد از داشتنم می ترسد از نداشتنم هم می ترسد بااینهمه اما مبادا گمان کنید مرد شجاعی نیست وطنش بودم اگر بخاطر من می جنگید و مادرش اگر به خاطر من جان ... من اما هیچکسش نیستم من هیچکسش هستم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1395 07:28
همیشه یه نفر هست که شنیدن صداش، مثل گوش دادن به یه آهنگ، میتونه آرومت کنه... شاید هیچوقت نفهمه چقدر دوستش داری، شاید هیچوقت نفهمی چقدر دوستش داری.. اما هیچکدوم از این "هیچوقتها" مهم نیست... مهم اینه که یه نفر باشه تا بهش بگی؛ «از اینجایی که الان هستم، آخرتری وجود نداره. حرف بزن باهام، میخوام به زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1395 07:26
بی آنکه بخواهم تمام شدی همانطور که بی آنکه بخواهم... تمام من شده بودی!
-
تو
سهشنبه 4 آبانماه سال 1395 21:35
اندیشیدن به تو گرانبهاترین سکوت من است طولانیترین و پرهیاهوترین سکوت تو همیشه در منی مانند قلب سادهام اما قلبی که به درد میآورد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبانماه سال 1395 14:45
هر روز فراموش می کنم که رفت که نیست که ندارمش ... خودم را سرگرم می کنم با کار با کتاب با موسیقی... شب ؛ اما همه چیزش فرق می کند جای خالی اش عمیق تیر می کشد ...
-
عشق زندگیم
شنبه 1 آبانماه سال 1395 07:38
پسرداشتن حس شیرینیه... دنیای معصوم و کودکانه اش به من که زن هستم حس آرامش عجیبی میده... وقتی که از همه مردهای زندگیم ناامید میشم وبه یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه،نه پدرم و نه برادرم. اون تنها عشق زندگی منه که با دستهای کوچولوی مردونش موهامو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هامو فراموش کنم با...
-
خیلی دیر
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1395 11:18
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی. اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی... وقتی هم که آخر سر می فهمی اش، دیگر خیلی دیر شده. و هیچ چیز بدتر از "خیلی دیر" نیست .
-
آرزو
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1395 11:16
آرزویم با ” تو ” بودن است! اما... نه به بهای پا گذاشتن روی آرزوی تو! آرزویم این است که: ” بخواهی و بمانی ” نه اینکه بمانی به خواهشم ...!
-
دلتنگی
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1395 20:47
دلتنگی؛ تنها واژه ایست که در سطر سطر اشعارم دست و پا می زند و خود را به در و دیوار می کوبد دلتنگی ام را به اندازه ی یک "آه" می نویسم کوتاه، ولی تو بلندش بخوان......
-
من خوب نیستم...
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1395 20:46
مکالمه های کوتاه ... کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد ! تا کی سلام کنیم ؟ حال هم را بپرسیم ؟ و به هم دروغ بگوییم که خوبیم ؟! دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند و صادقانه به هم برسند ! ما فقط ... دروغهایمان به هم می رسد ! من خوب نیستم !!! اصلا ...
-
سکوت
دوشنبه 19 مهرماه سال 1395 08:44
سکوت نشانه داشتن آرامش نیست آددمها هر چه بیشتر لبریز میشن ساکت تَر میشن
-
بی حواس ترین زن
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 20:17
این روزها "بی حواس ترین زن دنیا "منم که در گذر از میان مردم شهر با هر عطری به یاد تو مست می شوم و در چهار خانه ی هر پیراهنی شبیه تو بیتوته می کنم این روزها هستی وُ نیستی و میان بی حواسی های معلقم قدم می زنی تو را می گردم در میان تمام کسانی که شبیه تو نیستند و سراغ تو را از شلوغ ترین خیابان های شهر می گیرم...