کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

دیر



ما دیر رسیدیم به هم 

خیلی دیر

آنقدر که پاهایم برای رسیدن به تو 

می دود اما نمی رسد

دستانم

دل آشفتگی هایم را

در دل شب تاب می دهد 

تا آرام گیرم


چشمانم

همیشه نگران احساس توست 

و طفلک دلم

مدام غم دوست داشتنت را 

به جان می خرد


نازنینم

کمی از مهرت را برای من نگه دار

من تمام جانم را

برایت کنار گذاشته ام 



نظرات 2 + ارسال نظر
م.خ. سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:36 ق.ظ

همه مهربانی‌ها نثار یک تار موی‌ات
زنده باشی برای همیشه

م.خ. سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:42 ق.ظ

:((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد