کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

پارادوکس

پارادوکس یعنى؛

تمامِ روز به دوست داشتنت مشغول باشم

و آخرِ شب بفهمم ندارمَت...



نظرات 2 + ارسال نظر
م.خ. یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 12:05 ب.ظ

چرا نداشته باشی‌اش
خواستن توانستن است
می‌توانی اگر بخواهی
باور کن و ایمان داشته باش

م.خ. چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 08:40 ق.ظ

قصه ی عاشقی و نحسی تقدیر ٬ بِمانَد.
حکمت وفلسفه وقسمت وتفسیر ٬ بِمانَد.

گرچه داغش به دلم ماند .بِماند به کنار.
دل دیوانه شده بسته به زنجیر ٬ بِمانَد.

من که نا کام شدم از لب و از خال لبش.
طبع گرم عسل و اَنبه و انجیر ٬ بِمانَد.

هست در خاطرم آمد شبی در خوابم.
اینکه خوابم شده با خاطره درگیر ٬بِمانَد.

من بیچاره شدم عاشق خونین جگری.
که نگاهش زده بر چشم ترم تیر٬ بِمانَد.

کی قرار است نشانم بدهد زندگی آن رویش را؟
من که در اوج جوانی شده ام پیر ٬ بِمانَد.

روزها از پی هم رفت و خبر دار شدم!
یارمن رفت و نمی آید و شد دیر ٬ بِمانَد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد