کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

سکوت

سکوت نشانه داشتن آرامش نیست

آددمها هر چه بیشتر لبریز میشن

ساکت تَر میشن

نظرات 1 + ارسال نظر
م.خ. سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:00 ق.ظ

تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم
صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم

تو رئیسی و امیری دم و پند کس نگیری
صنما چه زودسیری که ز سیریت خرابم

چه شود اگر زمانی بدهی مرا امانی
که نه سیخ سوزد ای جان نه تبه شود کبابم

چه شود اگر بسازی نشتابی و نتازی
نشود دلم نمازی چو ببرد یار آبم

تو چه عاشق فراقی چه ملولی و چه عاقی
ز کف جز تو ساقی ندهد طرب شرابم

بتپد دلم که ناگه برود به حجره آن مه
چو نهان شد آفتابم به دو دیده چون سحابم

به کمی چو ذره‌هایم من اگر گشاده پایم
چه کنم وفا ندارد به طلوع آفتابم

عجب آسمان چه بارد که زمین مطیع نبود
تو هر آنچ پیشم آری چه کنم که برنتابم

تو چو من اگر بجویی به شمار خاک یابی
چو تویی اگر بجویم به چراغ‌ها نیابم

نفسی وجود دارم که تو را سجود آرم
که سجود توست جانا دعوات مستجابم

صنما چو من کم آید به کمی و جان سپاری
که ز رشک دل کبابم و به اشک چون سحابم

به سحر تویی صبوحم به سفر تویی فتوحم
به بدل تویی بهشتم به عمل تویی ثوابم
***
تو نه آن شکرجوابی که جواب من نیایی
مگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد