کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

من خودم هستم..

یک دختر خاص و منحصر به فرد..

گاهی حسود میشوم،

گاهی لج باز...


گاهی دلم می گیرد،

گاهی از شیطنت هایم، همه را کلافه می کنم...

دلم که گرفت لاک می زنم، می رقصم، آواز می خوانم ، موهایم را شانه میکنم..


شاد که میشوم گوشی و هندزفری ام را بر میدارم ، شال و کلاه می کنم ... و به دل خیابان میزنم...

من خودم هستم ، خودم بودن را دوست دارم...!


•تنها که میشوم به هرکس که دلم بخواهد زنگ میزنم، من غرور ندارم!


•حسودی ام که بشود، خیلی راحت اعتراف میکنم، من باهیچ کس تعارف ندارم!


اما امان از وقتی که دلم ممنوعه ای را بخواهد...!

امان از این خواستن ها و نتوانستن ها..

وقتی نشود... وقتی رسیدنی در کار نباشد.. نابود می شوم!

تمام دخترانگی ام میرود زیرِ سوال...

آنوقت تمام اینها که گفتم میشود کشک!

می دانید؟!

من خودم بودن را دوست ندارم...!


نظرات 1 + ارسال نظر
م.خ. دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 10:20 ق.ظ

یادت باشد بهترین زمان‌ها زمان‌هایی خواهند بود که تو خودت، خودت باشی.
و این سربالایی‌ها هستند که لذت سرپایینی‌ها رو دو چندان می‌سازند.
مهم این است که دلت زنده باشد، حتی به ممنوعه‌ای که که هرگز شاید به او نرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد