کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

با او تلفنی حرف زدم...

صدایش را بغل کردم...

آن قدر گوشی را محکم به گوشم چسباندم تا تمام خش هایِ صدایش توی رگ هایم فرو رفت...

بند بند وجودم با هر دم و بازدمش می لرزید...

چاره ی دیگری برای بوسیدنش ندارم

من همیشه صدایش، عکس هایش .. و عقایدش را می بوسم ...


و شاید این ... پاک ترین عشق جهان باشد!

همانی که درمقابلش باید زانو زد...



نظرات 1 + ارسال نظر
م.خ. دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:02 ق.ظ

و کاش این حس زیبا را می‌شد بیشتر تجربه‌اش کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد