کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کاش

خوب نگاهش می کردم

چشم هایش را به یاد ندارم

و رنگ صدایش را

کاش خوب گوش می کردم.


من از تمام او

دست مردانه آش را به خاطر می آورم

آن پرنده ی سفید را

که بی تاب رفتن بود

دستم را که باز کردم

برای همیشه پرید...


پی نوشت: دست!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
م.خ. شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 09:34 ق.ظ

کاش می‌شد از نگاه نجیبش چشم بر داشت
کاش می‌شد روح اطیف‌اش را التیام داد
کاش می‌شد زندگی دکمه برگشتی داشت
و کاش می‌شد جبران کرد
اصلا کاش می‌شد مُرد و سنگینی قلب نازنینی را دیگر نمی‌دید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد