کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

بعض بی صدا

گاهی دلم از زنانگی ام می گیرد


می خواهم ڪودڪی باشم


دختر بچه اے ڪه به هر بهانه اے به 


آغوشی پناه می برد


و آسوده اشڪ می ریزد


زن ڪه باشم


باید بغضهاے زیادے را بی صدا دفن ڪنم...

نظرات 1 + ارسال نظر
م.خ. یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:01 ب.ظ

یادت باشد قلبت مدفن هر چیزی نیست
قلبت زیباست و جای زیبایی‌ها
سنگ صبوری داشته باش که بغض‌هایت را در جایی بیرون از دلت دفن کند
وقتی می‌توان با جریان‌ها زیست چرا سکون و دفن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد