زن زیبـاســت ...
چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است...
چه آن زمان که خود را می آراید از پس همه خستگیهایش..
چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت ... و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی...
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند...
زن زیباست...
آن زمانی که خسته از همه تُهمتها و نابرابریها باز فراموشش نمی شود؛
مادر است، همسر است، راحت جان است ...
زن زیباست ... زمانی که لطافت روحش را درک کردی ...
زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی ...
آری زن زیبـــــاست...
مخصوصا وقتی که یک دوست است.