من از یک شکست عاشقانه باز می گردم
جایی که واژه ها درونم جان باخته
جایی که بر مزار آرزوهایم اشک می ریزم
و اما تو از یک عشق تازه لبریزی
واژه ها را می رقصانی و سرودی تازه سر می دهی
رنگ کهنه قبل را می زدایی و بر آرزوهایت رنگی تازه می زنی
زندگیت رنگین باد ای که بر زندگیم رنگ خاکستری پاشیدی
تو را به زلالی اشکهای آسمان قسم...
برای دیدن دوباره ات...
چشم های بی گناه من...
همچو مسافر خسته ای ست که از قله های خاکستری خاطرات...
با خود رنج سفر دارد...آمده ام برای سلامی دوباره...
آمده ام برای پرواز تا دیار عاشق ماندن...
با کوله باری از احساس...
که پیشکش تو باشد...
می خوانم دوست داشتن را...
و تو مست از شنیدن...
کافی ست مهربانی کنی...