کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

ازت متنفرم

به دنبال چه هستی...
سقوط من...؟
حقارت من...؟
انفجار بغض هایم...؟
آتش قهرت...؟
...معجزه ای نیست،
خیالت راحت،
مزرعه خشکید و باغ گل به یک نفس پژمرد...
 

 

هرگز به دیگران اجازه نده
قلم خودخواهی دست بگیرند
دفتر سرنوشت را ورق زنند
خاطراتت را پاک کنند
و در پایانش بنویسند
... قسمت نبود
 

 

 چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی ! چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! من سوختم 

 

 

 

 

   نه نمی خوام ببینمت نه دیگه حرفشم نزن
حرفی نمونده بین ما از این به بعد نه تو نه من 

 

 

امیدوارم که بعد من خوشی نبینی
امیدوارم که هر چه کردی به سرت بیاد یه روزی
خیر از عاشقی ندیدم ای خدا خوشی ندیدم
یه ندا از ته دنیا رسیده باید بمیرم
که دیگه عاشق نباشم دیگه دلداده نباشم
نباشم تا که یه روز مثه حالا آواره باشم
مرگ من شده یه چاره واسه این دل بیچاره
اونی که واسش میمردم دلو کرده پاره پاره
آی اون دروغی که تو بستی دلمو آسون شکستی
با خودم گفتم که ای وای بخدا چقدر تو پستی
این چه دردی بود خدا جون دلو کرده درب و داغون
با غم نبودن عشقتت همیشه بشه پر از خون
با دروغی که تو بستی دلمو آسون شکستی
با خودم گفتم که ای وای بخدا چقدر تو پستی

نظرات 1 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ http://dostpesarha.blogsky.com/

سلام
سکوت تو بدتر از هر نفرینی است خواهی دید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد