کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

دلت میخواست خوردم کنی جلو همه

 

اینجا کسی نیست که بخواد به دادت برسه دل بی کسو کار من

به آخر خط رسیدی بگو چی میخوای که یهو سر اومده انتظار من 

یه روز میخواستمت حالا ازت خسته شدم داری میشی بلای جون من

لعنت به من اگه دیگه بهت بگم پیشم بمون بگو چی میخوای از جون من  

الهی روزی برسه تو آتیشه کینه ی من بسوزی و خاکستر بشی

جوونتو آخر میگیرم کاری میکنم که دیگه مثل خودم دیوونه شی 

برو بزار تو غصه هام بمیرم و بسوزم و تنها باشم تو حال خودم

بیخیال عشقت شدم دست از سر دلم بردار دیگه نمیخوام ببینمت 

بسه آخه چقدر میخوای منو به بازی بگیری کاشکی که راحتم کنی بگی الهی بمیری

لیاقت عشق منو نداری بخدا میدونم میری ولی بدون بدونه من کم میاری  

دلت میخواست وجود من واست  بشه مجسمه تا هر جوری دلت میخواست خوردم کنی جلو همه

دیوونگی عادتته بی مرامی تو خونته میخوام بزارمت کنار این قسمم به جونته   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد