کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

اگر میدانستی....


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق  زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم ای کاش می دانستی...


نظرات 3 + ارسال نظر
سرو882010 جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ

خدایا!هرگز نگویمت دستم را بگیر
عمریست گرفته ای مبادا رها کنی

م.خ. شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ

:-((

م. خ. چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ

میدونی
با این احساس ناب که تو در نوشته‌هات داری، مطمئنم که منظورت قابل فهم و حتما دانستنش حتی برای یک پشه هم آسونه
شاید چیزهایی هست که نمیدونی، یا نمیخوای بدونی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد