کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

اومدی و سرنوشتم...

اومدی تو سرنوشتم 

بی بهونه پا گذاشتی 

اما تا قایقی اومد 

از منو دلم گذشتی 

رفتی با قایق عشقت 

سوی روشنی فردا 

منو دل اما نشستیم 

چشم به راهت لب دریا 

دیگه رو خاک وجودم 

نه گلی هست نه درختی 

لحظه های بی تو بودن 

میگذره اما به سختی 

دل تنها و غریبم 

داره این گوشه میمیره 

ولی حتی وقت مردن 

باز سراغت و میگیره 

میرسه روزی که دیگه 

قعر دریا میشه خونم 

اما تو دریا عشقت 

باز یه گوشه ای میمونم 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد