کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

نمیدانم...

نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم.


نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم.

نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند.

نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود.

نمی دانم من در حق عشقمان خیانت کردم یا او.او قدر ندانست یا من.

نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.

نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است، دل کندن آسان نیست.

نمی دانم خدا به ما دل داد تا از دنیا ببریم یا دنیارو داد تا دل بکنیم.

هنوز نمی دانم با بودن او زندگی سخت است یا بی او.

تحمل جای خالیش توی تک تک لحظه ها سخت تر است یا ...

نمی دانم شکستن غرورم سخت تر است یا شنیدن صدای شکستن قلبم.

نمی دانم تو به من عشق را آموختی یا می خواهی نفرت را یادم بدهی.

نمی دانم که بگویم: چرا آمدی؟ یا بپرسم که؟ چرا رفتی؟

من نمی دانم تو به من بگو...
نظرات 1 + ارسال نظر
رئوف دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ق.ظ http://raoof.blogsky.com

قشنگه
تبریک میگم
ازوبلاگ من دیدن فرمائید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد