کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

تقدیم به عشق همیشگیم!

تقدیم به عشق همیشگیم! 

این چه عشقی است که جانم را میسوزاند؟

این چه شور مرموزی است که از میان تک تک بافته های تنم نام تو را فریاد می زند؟

شاید من دیوانه باشم که برای چنین عشقی که فرجامی برایش نیست این چنین می سوزم طعم دلدادگی های مجازی را بارها چشیده ام ...اما عشق تو ورای عشق های دیگر است

این فریادهای درونم- این ضجه های دل محزون و ستمدیده ام- این ذوب شدن و از بین رفتن همه گواه عظمت این عشق و جاودان بودن آن است.

ای کاش همیشه در کنارم بودی تا دلنشین ترین ترانه های عاشقانه را از اعماق قلبم در گوشهای نازنینت زمزمه می کردم

نامت را که رمز زیستن من است بارها فریاد میزدم.چشمهایت که گرانبهاترین گنجینه ی دنیا در قرینه ی بی نظیر آن نهفته است را با بوسه های گرمم نوازش میدادم و دل مهربانت را که عظیم ترین دفینه های عشق در آن پنهان است از کلمات آتشین و محبت آمیز خود که تنها از پنهانترین نقاط دل مهجورم می تراود سرشار می کردم.

اما دریغ و درد که عمر با تو بودن چه زود گذشت چه زود طعم تلخ بی تو بودن را چشیدم و چه زود بی تو ویران شدم و از پای نشستم و در غم هجران تو پیراهن عافیت بر تن دریدم.

ای که سفره ی شبانه ام را با عطر یاد تو و رویای سیمای پر پوشت رنگین میکنم.نگذار بی تو بسوزم و از پای بیفتم!

بیا تا دوباره غنچه ی خنده بر روی لبهایم گل شود...تا دوباره دل نیمه جانم که همیشه فقط به یاد تو و برای تو میتپد جان بگیرد و در هوای با طراوت عشق تو نفسی تازه کند.

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم تو چه سان می گذرد غافل از اندوه درونم؟!

بیا و چینی دل شکسته ام را با بند محبت بند بزن و این دل دیوانه را که تکه و پاره هایش می رود تا به دست فراموشی سپرده شود ...مرهمی باشند تا که تکه ها ی خویش را با بوسه های گرم و عاشقانه ات و با نوازش های مهربانانه ات به هم متصل کنی و چون همیشه صاحب و مالک آن باشی.

تو را با تمام ناراحتی هایت...با تمام مشکلات و با تمام زجرهایی که در راه رسیدن به تو وجود دارد دوستت دارم

و قسم به همه ی قلبهایی که از عشق پاره پاره شده و خون پاک عشاقی که در راه معشوق جان داده اند ...جز در راه عشق تو و خواستن تو قدم بر نمی دارم و جز نام شیرینت زمزمه نمی کنم و در دل حزنیم جز عشق جاودانه ات فریاد بر نمی آورم...چرا که در دل من هیچ کس مثل تو نشد و هیچ چیز مثل تو نبود.

برایم اولین بودی بدان تا روزی که در خاکم جان دهند در قلبم آخرینی!

حتی در آن زمان هم خاکم از بوی جان فضای تو معطر است و هنوز هم خاکم عشق تو را فریاد میزند. 

نظرات 1 + ارسال نظر
emad سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:41 ب.ظ http://emad-af.blogfa.com

زندگی سرشار از فراز و نشیب هاست ،آدمی موفقه که خودشو در اوج نگه داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد